تولد

به راز آب می اندیشم
به مهربانی باران، که در ادامه ی عشق
تمام هستی خود را به خاک می بخشد
و خاک هیچ نمی گوید،
به غیر زایش و رویش
و خاک هیچ نمی گوید.
سلام سمت درختان
سلام خوبی خاک


دوباره پنجره روبرو صدایم کرد.
کسی به هیأت باران،
کسی به شکل بهار،
کسی که فرصت خوبی داشت
نگاه کردم و دیدم
در انتظار دلم
کسی تولد خود را کاشت!



***** آغاز کن مرا!*****


 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد